ياسمين زهراياسمين زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره
نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

❤❤ياس من زهرا❤❤

تفلد خاله هدی جونمه

7 دیماه تولد خاله هدی دوست داشتنیه که فکر کنم نه فقط ما بلکه همه دوستای نینی وبلاگی خیلی دوستش دارن. یاسمین خانوم هم که خاله هدی رو خیلی دوست داره میخواد از اینجا به خاله جونش تبریک بگه . خاله هدایه خودمه                دوسش دارم یه عالمه خوب بید؟؟5 تومن وشد.   تفلد عید شما مبالک.این کمرهههههههههههه یا..... خاله هدی جونم تفلدت مبالک امیدبالم همیشه لبت خندون و دل مهلبونت شاد باشه . از لوز ابل توی بیمالستان تا 7 ماه و 9لوزگی که نه تا همیشه همیشه دوست داشتم و دالم خاله جوووووون . از طلف یادمین زهلا    &nbs...
6 دی 1390

خاله ها، عموها، 50000 تايي شديم

خاله ها،‌ عموها متشكريم. ما تايي شديم. خوشحال خوشحاليم كه اين آمار واقعي (بالاي 95 درصد) مربوط به تعداد حقيقي بازديدكنندگان از وبلاگمونه. نه اينكه خودمون بشينيم و هي صفحه رو بياريم و آمارمونو بالا ببريم (خاله هدي حرص نخور بابا) باز خيلي تشكر ميكنيم از عمو ها و خاله هاي مهربون كه ميان و به ما سر ميزنن. عجب روز خوبي هم 50000 تايي شديم. البته اين داستان داره. بچ ه ه ا مت شك ريم ...
6 دی 1390

پنجول طلا

آييييييييي! ديشب تا آخر شب جاي پنجول بعضي ها روي لپ خاله هدي مونده بود. قرمز شده بود، گر مي گرفت و مي سوخت. يه دخمل خانم كه اسمشو نميارم وقتي اومده بود پيش خاله هدي اينا، اولش هي ذوق ميكرد و از اين بغل خودشو مينداخت تو اون بغل. اما بعد از نيم ساعت كه دختر خانم با مامان و باباش مي خواستن برن، شروع كرد به غر زدن. دوباره از تو بغل اين ميرفت توي بغل اون يكي ولي هي غر ميزد و گريه مي كرد. اون دختره، وقتي داشت غر مي زد خودشو خم كرد به سمت خاله هدي. خاله هدي هم با خوشحالي تا اومد بغلش كنه ديد كه بله يه پنجول كوچولو اومد لپشو رو گرفت. نامردي هم نكردا (صاحب اون پنجه ها رو ميگم) تا زور داشت ناخنهاشو تو لپ خاله فرو كرد. جالبه همراش خودشم جيغ ميزد. خا...
6 دی 1390

222 روزگي ياسمين زهرا

امروز يكشنبه چهارم دي 1390 برابر با 29 محرم الحرام 1433 و 25 دسامبر 2011 و روز ميلاد حضرت مسيح (ع) دخمل خانم ناناز ما، در هفت ماه و هفت روزگي:‌   روزه شد.  خداوند رو شاكريم و به خاطر وجود همچين گلي هميشه ازش سپاسگزاريم. تازه امروز ناناسي ما تا تونست براي 222 روزگي خودش دست زد. ياسي خانم براي باباجون كه از تهران اومده بودن و از جمعه ياسي خوشگله رو نديده بودن كلي ذوق كرد و خودشو مينداخت تو بغل باباجون و براشون دست ميزد. حتي براي بابا احسانم دست زد تا باباييش يه دفعه فكر نكنه خاله هدي و مامان ندا خيالاتي شدن. مرسي خدا به خاطر اين همه زيبايي و شادي. ياسمين زهراي هفت ماه و هفت روزه (222 روزه) - يك...
4 دی 1390

اولين بوسه ياسمين زهرا

جمعه 2/10/1390 يه روز به ياد موندنيه. ياسمين زر زر هفت ماه و پنج روزه بعد از دو روز كه هيچ واكنشي نسبت به احساسات خاله هدي نشون نمي داد،‌ خاله رو حسابي تحويل گرفت. حتي از بغل ماماني (مامان جون) خودشو انداخت تو بغل خاله هدي. براي خاله دست و پا تكون ميداد و از اون خنده هاي دلبرانه ميكرد. خاله هدي هم ذوق زده شده بود و جيغ ميزد كه ياسي اومد بغلم، ياسي بهم خنديد و ... بقيه هم از شادي اون خوشحال مي شدن. اما اين همه ماجرا نبود... ماه شب چهارده ما خوب ميدونست اولين بوسه اش رو،‌ بايد روي گونه كي بزنه. روي گونه كسي كه همه عشقش و همه جونش، ياسي نانازه. جمعه دوم ديماه 1390 ساعت حدوداي سه و نيم بعدازظهر كه ياسي، مامان ندا، بابا احسان و خال...
4 دی 1390

شب يلدا

  و یلدا می آید؛‌ طولانی ترین شب سال در دل سردترین لحظات؛ توی سرمای این شب طولانی به فکر بی خانه مان هایی که چشم میزنند زودتر صبح بشه هم هستیم؟       شادیتون ۱۰۰ شب یلدا، دلتون قد یه دریا، توی این شبای سرما، یادتون همیشه با ما یلدا مبارک . . . ما منتظر صبح شب یلداییم دستی به دعا تا فرج فرداییم اللّهم عجل لوليك الفرج     ...
2 دی 1390

عکسهای آتلیه یاسی

بالاخره انتظارها به پایان رسید و عکسهای یاسی جون آماده شد... این یه عکس 30*90 هست که روی ام دی اف قرار گرفته که حالا تک تک عکساشو میبینیم.   اینم یه قاب جداست نگاه چقدر خوشگل شدم. نظر فراموش نشه لطفا.... ...
2 دی 1390

ياسمين زهرا و پستونك و ...

امشب پنجشنبه ٠١/10/1390 در هفت ماه و چهار روزگي ياسي نازي يه چيز عجيب و غريب ديديم. وقتي ياسي خانم خوشگل به همراه مامان ندا و بابا احسان اومدن خونه خاله هدي اينا خوابيده بود و يه پستونك خوشگل توي دهنش بود! ياسمين زهرا و پستونك!!!!!!!!! كي باورش ميشه؟؟؟؟؟ مامان ندا ميگه توي ماشين بوديم كه ني ني شروع كرد به غر زدن هم شير ميخواست هم خيلي خسته بود پس اين پستونك رو علي الحساب ميذاره تو دهنش. ياسي هم پستونك رو ميگيره و ميخوابه. بدون اينكه شوتش كنه بيرون يا اوغ بزنه! اينجا ياسي تازه اومده خونه خاله اينا و توي بغل باباجون بقيه لالاشو ميكنه. همه دارن ذوقش ميكنن و خاله هدي عكس ميگيره: جالب اينه كه يه ده دق...
2 دی 1390